نگاهی کرد ببرد از من قرارم
بت خوشروی و سیم اندام نگارم
نشان عشق بزد بر جسم و روحم
به تیری از سر زلف در شکارم
سهیلی شد ستاره هر شب من
نیاید بیقرارم از قرارم
به وصلش هر شبی با ماه تابان
گله از درد دوری اش گذارم
همیشه ماتمی در جان من هست
سیاوش گشته ام غمگین و زارم
نظرات شما عزیزان: